خاطرات یک دانشجو 2

لبخند بزن!!!

همیشه آخر هر چیز خوب میشود،اگه نشد بدون هنوز آخر اون نرسیده! (چارلی چاپلین)

 

استاد حسینی دکترای ادبیات بود و استاد درس شیوه ی نگارش
 
 
(البته فامیلش شهبازی بود ولی چون ممکنه یه وقت بیاد اینجا رو
 
 
بخونه من نام مستعار نوشتم). عاشق حافظ بود و آخر هر جلسه
 
 
چند بیت از حافظ میخواند و چشمانش پر از اشک میشد.
 
 
پ نه که بلد نباشم اما در حد ۱۵-۱۶ بیشتر نمیگرفتم.
 
 
قبل از امتحان سری به اینجا زده بودم و واژه ی«شهباز»
 
 
را در دیوان حافظ سرچ کردم و آن بیت را کف دستم ثبت کردم.
 
 
زیر برگه امتحان نوشتم :
 
 
«جناب استاد من که«حافظ» را نمیشناختم؛ این شما بودید
 
 
که در این ترم عشق حافظ را در وجود من انداختید!
 
 
و باعث شدید تا با این شاعر آسمانی آشنا شوم.
 
 
امروز قبل از امتحان گفتم تفالی به حافظ بزنم و ببینم چه میشود،
 
 
این بیت آمد:
 
 
خاکیان بی بهره اند از جرعه ی کاس الکرام
 
 
این تطاول بین که با عشاق مسکین کرده اند
 
 
شهپر زاغ و زغن زیبا صید و قید نیست این کرامت
 
 
همره شهباز و شاهین کرده اند!!!
 
 
بیست گرفتم!
 
 
تنها بیستی که استاد در چند سال اخیر به یک دانشجو داده بود.
 
 
خدایا مرا ببخش.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 19 خرداد 1392برچسب:خاطرات,دانشجو,نمره,بیست,حافظ,

] [ 15:29 ] [ شهرزاد ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه